این خاطرات را نمیتوانم فراموش کنم
روایت اول
من متاسفانه همسرم وقتی که عصبانی میشود گاهی اوقات چهرهای از خود نشان میدهد که من اصلا این آدم را نمیشناسم. کاملا شخص دیگری میشود. دیو درونش هویدا میشود. و وقتی این حالت بهش دست میدهد بعدش خودش انکار میکند و میگوید من اصلا نفهمیدم. میگوید من را نباید به این درجه برسانید. پشیمان میشود. ولی متاسفانه این خاطرات را نمیتوانم فراموش کنم. مثلا یکبار که از مسافرت برمیگشتیم سر یک مسالهای بحث کردم. بعد آنقدر در ماشین مرا کتم زد که تنها کاری که کردم آن قدر بوق زدم تا دیگران مرا نجات دهند.
روایت دوم
شخصی را میشناسم که به تازگی ازدواج کرده است. همسرش جلو چشمانش خانمی را به منزل میآورد و این زن بیگناه نمیتواند ثابت کند که او با کس دیگری در ارتباط است چون همه جا آن زن را نامزد دوست خود معرفی میکند. بعد از شش ماه درگیری و کتک خوردن از شوهر خود، کارشان به جدایی میکشد. همسرش طلاقش نمیداد و به مسافرت میرفت و خانمهای زیادی را به خانهاش میآورد. آن دختر بیگناه مجبور شد مهریه خود را ببخشد تا بتواند از همسرش جدا شود. قبل از طلاق همسر او تمام داراییاش را به نام خانوادهاش کرده بود تا از زیر بار مهریه فرار کند.
روایت سوم
دختری در هنگام عقد، پدرش از خانواده داماد خواست تا در عقدنامه در قسمت شروط بنویسند که با درس خواندن و کار کردن دخترشان مخالفت نشود. اما داماد زیر گوش عروس خانم گفت چه شرطی ما که شرط نداشتیم. عروس هم به آقای عاقد گفت ما شرط نداریم. بعد از عقد و عروسی هم با درس خواندن و کار کردن عروس خانم، آقای داماد مخالفت کرد و گفت باید بچه دار شوی. آن دختر هم آمادگی مادر شدن نداشت. بعد هم فهمید همسرش به او خیانت می کند. الان هم درگیر طلاق است و نمی تواند مهریه خود را بگیرد و مجبور است ببخشد و با افسردگی نزد خانواده خود برگردد.
روایت چهارم
زنی هستم که در سن ۱۵ سالگی به اجبار نامادری خود با مردی افغان ازدواج کردم. همسرم اعتیاد شدید به مواد مخدر (شیشه) دارد و مخارج من و ۳ فرزندم را فراهم نمیکند. زمانی که شیشه میکشد دچار توهم شده و کودکانم را به باد کتک میگیرد. فکر میکند من با فرد دیگری رابطه دارم و تا زمانی که کودکانم اقرار نکنند دست از شکنجه سه فرزند پسرم برنمیدارد. یکی از کودکان به خاطر ترس و استرس شدید دچار بیماری برص (پیسی) شده، و پسر دیگرم را که تنها ۱۳ سال دارد برای کار به بیرون میفرستد. در همین چند وقت اخیر در یک گلفروشی مشغول به کار بود که توسط کارفرما مورد تجاوز قرار میگیرد و مجبور به تغییر محل کار او شدیم. تنها زمانی که همسرم در زندان بود کودکانم امنیت جانی داشتند و در آن مدت توانستم شکایت کرده و او را رد مرز کردند. نمیدانم چطور هزینههایم را تامین کنم. مشکل شدید جسمی دارم (دیسک کمر).
روایت از زن ایرانی ازدواج کرده با مهاجر افغانستانی
روایت پنجم
همسرم اعتیاد شدید به مواد مخدر دارد و مخارج خانه را تامین نمیکند و با زنان روسپی رابطه برقرار میکند. او چهار فرزند از من و چهار فرزند از یک زن دیگر دارد. هیچ خبری از زن دیگرش در دست نیست. او کودکانم را به زور برای کار به بیرون میفرستد و بسیار بیمسئولیت است. متاسفانه متوجه شدم که دوباره باردار هستم. اما چون همسرم کودکانم را نمیخواهد مرا به باد کتک میگیرد. بارها کودکانم را به باد کتک گرفته، آنها امنیت جانی ندارند. مخارج خانه را نمیتوانم تامین کنم و هیچکدام از فرزندانم به مدرسه نمیروند. با توجه به اینکه در زمان بارداری مرا کتک میزند میترسم فرزندم عقب مانده به دنیا بیاید. چند سالی میشود که از افغانستان مهاجرت کردیم نمیدانم چطور و به چه شکل درخواست کمک کنم.
روایت از مهاجر افغانستانی
روایت ششم
خانوادهای را میشناسم که کودک خود را شکنجه میکنند و آثار سوختگی روی دست و بدن نوزاد به چشم میخورد. مادر شکنجهگر سن بسیار پایینی دارد و مشخص است که خود قربانی است و با انواع مشکلات روانی و روحی دست و پنجه نرم میکند و تعادل روانی ندارد. مادر کودک خود در سنین بسیار پایین ازدواج کرده است و هیچ درکی از رابطهی مادر و فرزندی ندارد.
روایت از مهاجر افغانستانی
روایت هفتم (خشونت در محیط کار)
دختر جوانی را می شناسم که از هیچ حمایت مالی و روانی بهره مند نیست و مجبور است در یک مغازه کار کند. کارفرما با اغفال این دختر بسیار جوان توانست با او رابطه برقرار کند. سن صاحب کار بسیار بالاتر از سن دختر است و جای فرزند دخترش می باشد. به تازگی به او پیشنهاد داده تا با سایر دوستان این آقا ارتباط داشته باشد و این دختر را به فحشا بکشاند و اهداف دیگرش از پیشنهاد این روابط مشخص نیست.
روایت هشتم
دختری را میشناسم که در یک خانواده بسیار سنتی رشد کرده و در سن ۳۴ سالگی از استقلال مالی برخوردار نیست و نمیتواند به تنهایی برای خود تصمیم بگیرد. تابوی باکرگی باعث شده تا به حال با هیچ پسری ارتباط برقرار نکند. و هر از چندگاهی دچار افسردگی شدید میشود.
روایت نهم
پسری هستم از کرج.
خانمی را سراغ دارم که همسرش بسیار فحاش و بددهن است و در دعوا و بحث، خانواده همسرش را به فحش میکشد.
خانمی را میشناسم که همسرش خود زن و خانوادهی او را تهدید میکند به آسیب رساندن و …
خانمی تعریف میکرد با وجود داشتن ۳ فرزند ولی هر بار در هنگام [رابطه] زماشویی در واقع مورد تجاوز جنسی قرار میگیرد.
خانمی را میشناسم که همسرش اجازه رفت و آمد حتی با پدر و مادر را به همسرش نمیدهد فقط در مناسبتهای خاص آن هم خودش باید حضور داشته باشد و اجازه ارتباط با دوستان و فامیل را ندارد.
روایتهای رسیده از کرج به کانال کارزار https://t.me/pdvcir
?? شما هم میتوانید تجربیات خود را از #خشونت_خانوادگی به صورت حضوری، یا از طریق ایمیل pdvc.ir@gmail.com یا ادمین کانال تلگرام کارزار https://t.me/pdvci به دستمان برسانید یا آنها را با هشتگ کارزار منع خشونت خانوادگی در شبکههای اجتماعی منتشر کنید.