گفتگو با عاطفه ارانی در خصوص نمایشگاه زن ماندگی
کارزار منع خشونت خانوادگی: «زنماندگی» عنوان نمایشگاهی است که این روزها در گالری مستقل تهران در حال برگزاری است. عاطفه ارانی عکاس این مجموعه میگوید اسم نمایشگاه را از ترکیبی از زن و درماندگی برگزیدم تا وضعیت سوژههای عکس را به مخاطب انتقال دهم. این عکسها حاصل سفر و زندگی با دو زن از استانهای سیستان و بلوچستان و گلستان است. این عکاس طی گفتوگویی با کارزار منع خشونت خانوادگی به ما از وضعیت زنان این دو منطقه میگوید.
کارزار- در مورد این نمایشگاه و هدف از برگزاری آن، قدری برای ما توضیح دهید.
عاطفه ارانی- زمستان ۹۶ از طرف کمیته امداد به سرپرستی حیدر رضایی به استان سیستان و بلوچستان دعوت شدم و چون از قبل در حوزه زنان فعالیت داشتم، دغدغهام این بود که زندگی زنانی که در مناطق محروم دچار مشکلات و معضلات اجتماعی هستند، در روزمرگی دست و پا میزنند، در بحرانها گیر کردهاند و زندگی را رها کردهاند، تغییر ایجاد کنم. در نتیجه پیگیر بودم که عکاسی کنم و از طریق مددکارهایی که در آن منطقه فعالیت میکردند، توانستم سوژه خودم را پیدا کنم و تقریبا یک هفته و نیم با او زندگی کردم. پروسه عکاسی آنجا به شدت سخت بود، چون مردمانی هستند که نسبت به عکاسی بسیار متعصب هستند، ولی در نهایت فضای دوستانهای به وجود آمد و من توانستم بخشی از زندگیاش را به تصویر بکشم. پروژه بعدی که الان در نمایشگاه است، برای استان گلستان است. من در عید سال ۹۷ به آنجا رفتم و ۱۰ روز حدودا با فرد مورد نظرم زندگی کردم و بحرانها و مشکلاتی که با آن دست و پنجه نرم میکرد، سعی کردم به تصویر بکشم. هدف من از برپایی نمایشگاه این است که اولا مسئولان و کسانی که در رأس مدیریت هستند، این عکسها را ببینند و با نگاهی که من پشت این عکسها دارم، آشنا شوند. در ثانی اینکه از ضعفها و کمبودهایی که در آن محیط است، بیشتر آگاه باشند و در جریان آنها قرار بگیرند. تمام عواید فروش این عکسها به همان مناطقی که من عکاسی کردم، میرسد.
کارزار- گفتید میخواهید دیگران نگاهی را که پشت این عکسهاست، متوجه شوند. کمی توضیح دهید که نگاه خودتان چیست. همچنین کمی از شرایط و کمبودهایی که دیدید، بگویید.
ارانی- یکی از معضلاتی که در آنجا به شدت بارز است این است که مردم غیر از ازدواج برای دختران یا نوجوانهایی که آنجا هستند، هدفی نمیبینند. گویی ازدواج بزرگترین آرزو در زندگیشان است و اگر ازدواج نکنند، احساس میکنند زندگی را باختند و خیلی از نوجوانها در مناطق مختلف؛ نه تنها مناطق محروم، دچار بحران میشوند و در ارتباط و آشنایی با جنس مخالف اشتباهات سطحی زیادی میکنند و این به دلیل نداشتن اطلاعات کافی و البته مقتضای سنشان است. مثلا درگیر هیجانات احساسی میشوند و از خانه فرار میکنند. یا حتی اگر نتوانند با آن آدم ازدواج کنند دو نفری فرار میکنند و در واقع یک ازدواج سفید دارند و این منجر به بسیاری از مشکلات برایشان میشود مثلا باردار یا طرد میشوند. البته در این بین موضوع دیگری هم است و آن این است که اگر ازدواج کنند و ازدواج درستی نباشد، به بحرانهای خیلی وحشتناک و پرتلاطم برخورد میکنند. مثلا اینکه آن قضیه را میپذیرند تا طلاق نگیرند، چون از طلاق خیلی میترسند یا اگر طلاق بگیرند، شرایط بحرانی دارند که مجبور میشوند همسر دومِ فرد دیگری شوند، با اینکه آن آدم زن دارد. در کل هدفی در زندگیشان نیست. من حتی به کتابخانه آن مناطق رفتم و دیدم شرایط کتابخانهشان خیلی خندهدار بود، چون کتابها در سطح همان کتابهای کودکان و پیشدبستانی بود. یعنی اینها آگاهی از کتاب روانشناسی ندارند، یا مشاورانی ندارند که بتوانند درست با این افراد برخورد کنند، چون خود مشاوران این منطقه هم درگیر سنتها و آن رسم و رسوم منطقه هستند و کلا افرادی که بر اساس رسوم آن محیط و منطقه جلو نروند، طردشده هستند. در کل انسانهای آنجا بسیار گوشهگیر هستند و در خلوت خودشان رها شدند.
کارزار- در توضیحات نمایشگاه روی پوستر از در دسترس بودن زنان مطلقه صحبت کرده بودید، منظورتان از این تعبیر چیست؟
ارانی- من متاسفانه به خاطر محدودبودن فضای گالری نتوانستم تمام عکسها را نشان دهم، ولی سوژه مورد نظر من در سیستان و بلوچستان خیلی تمایل نداشت بیاید بیرون، راه برود، قدم بزند و تفریح کند و به اجبار من بیشتر بیرون میآمد؛ و من خودم نگاههایی که به او میشد را میدیدم و پیشنهاداتی را که نه جلوی من، ولی قطعا به او شده بود و برای من تعریف میکرد کاملا حس میکردم. حتی آن نگاه به نظر من فراتر از مسائل جنسی بود، مثلا نگاهی که زنهای آن محیط به آن آدم دارند و این فشار روانی که او تحمل میکند و در پروسه این فشارها، مسئولیت نقش مادر هم دارد. دو نفر از سوژههای من که با آنها عکاسی کردم و اینکه آینده آن بچهها چه میشود، خودش جای سوال است که باید تدبیری برای مشکلات این منطقه در پیش گرفت.
کارزار- در مورد مهناز از استان گلستان که تجربه باردارشدن قبل از ازدواج داشته و در ادامه به حکم قاضی ازدواج اجباری کرده است، قدری توضیح دهید.
ارانی- بله، به دلیل اینکه قبل از ازدواج از محیط خانواده فرار میکند، با مردی همبستر میشود و باردار میشود. در ادامه آن مرد متقاعد نمیشود که با او ازدواج کند و مجبور میشود از طریق قانونی اقدام کند، چون بچهای که در شکم داشته، بالاخره باید یک پدر یا سرپرستی داشته باشد و ازدواج میکند. همان نگاه ابزاری که بر ازدواج در این مناطق حاکم است، به او هم تحمیل میشد. او میگفت ما یک سال زن و شوهر قانونی بودیم که ۱۰ ماه از آن را خانه مادرم بودم و شاید دو ماه با هم زیر یک سقف بودیم.
کارزار- یعنی رابطهشان به چه شکل بوده است؟
ارانی- در مجموع طی یک سال تنها حدود دو ماه کنار هم زندگی کردند. آن هم به درخواست شوهر برای برقراری رابطه جنسی. این دو ماهی که در این یک سال با آن آدم بود، در کل نقش ابزاری داشت. یعنی هیچ روابط زناشویی دیگری با یکدیگر نداشتند. مثلا الان هم که به خانه پدر و مادرش برگشته، زمانی که همسرش درخواست میکند به خانه میرود و با هم رابطه جنسی دارند و دوباره پیش خانواده برمیگردد. الان هم بچه دوم خود را حامله است و میخواهد با آن فقر اقتصادی و فکری زندگی را جلو ببرد. چه کسی است که نیازهای این آدم را درک کند، ببیند چه هدفهایی دارد، چه کارهایی میخواهد انجام دهد؟ خودش به من میگفت من یکی از آرزوهایم این است که پرستار شوم، ولی الان این جمله برایم خیلی خندهدار و در عین حال دردناک است. یک دختر ۱۷ ساله کلا زندگیاش را باخته؛ از نظر خودش البته.
کارزار-یعنی خانوادهاش او را بخشیدند و پذیرفتند؟
ارانی- مجبور شدند، چون جای دیگری نداشت. خانوادهاش هم به قدری از نظر اقتصادی با مشکلات زیادی دست به گریبان بودند که این مسائل خیلی برایشان برجسته نیست و اهمیتی ندارد. مادر که در خانههای مردم کار میکند و پدر هم فوت کرده است. در واقع خانواده «فرماندار» ندارد که امر و نهی کند. مهناز هم بچه اول است. مادر خود زنی تنها و بیپناه و فقیر بوده است و یکی از دلایل روی آوردن مهناز به روابط عاطفی هم فرار از خانه بوده است.
کارزار- در معرفی سوژه به عدم تفاهم و شکاکی اشاره کردهاید.
ارانی- بله؛ به دلیل اینکه قبل از ازدواج با همدیگر رابطه داشتند و از خانه فرار کرده بود. آن مرد اگرچه تمایل نداشت با او ازدواج کند و به اجبار به این کار تن داده بود اما مدام به او پیله میکند و شکاک است و این زن میگوید در هیچ محیطی نمیگذارد تنها باشم و هر زمان هم که از او دور بودم، میگوید تو آدم سالمی نیستی، مشکل داری، با آدمهای دیگر رابطه داری و اگر هم من با تو هستم، صرفا به خاطر همین بچه بین ما است و البته بچه دومی که در راه است؛ متاسفانه.
کارزار- برویم سراغ روایت مهدیه از سیسستان و بلوچستان…
ارانی- مهدیه در ۱۶ سالگی ازدواج کرده است. قبل از آن هم رابطههای پنهانی زیاد داشته است. کلا دختری با هیجانات بالا بوده و تمایل زیادی به برقراری رابطه جنسی داشته است. در دوران ازدواج به این دلیل که نیازهای عاطفی و جنسیاش برآورده نمیشده خیانت میکند و این خیانت موجب جدایی او از همسرش میشود در حالی که یک بچه هم به دنیا آورده بود. بعد از آن به مدت یک سال با مرد دیگری وارد ازدواج سفید میشود. خانوادهاش از این موضوع با خبر میشوند و مهدیه مجبور میشود با آن مرد ازدواج کند. این در حالی است که آن مرد خودش متاهل بوده و زنش ۱۵ سال از خودش بزرگتر است. مهدیه همسر دوم بودن را میپذیرد و با آن مرد زندگی میکند. مرد کریستال مصرف میکند و دائم مهدیه و فرزندش را به باد کتک میگیرد. عکاسی من زمانی آغاز شد که مهدیه از خانه همسر دوم هم به خانه پدر و مادر برگشته بود. مهدیه در حال حاضر در پروسه طلاق و جدایی از همسر دوم است. پدر و مادر او را پذیرفتهاند و حمایت میکنند. خانواده مهدیه متمول هستند و پدر و مادر نسبتا ذهن روشن و بازی دارند این موضوع به بهبود سریعتر شرایط مهدیه کمک میکند. البته این به این معنی نیست که مهدیه خیلی آزاد است و راحت رفت و آمد میکند. تحت فشار است و با او کنترلشده رفتار میشود. اگرچه پدر چندان متعصب نیست، سایه قضاوتهای آزاردهنده فرهنگی و اجتماعی بیرون از خانه بر سر مهدیه سنگینی میکند.
کارزار-منظور از زنماندگی که اسم نمایشگاه را گذاشتید، چیست؟
ارانی- من تقریبا میتوانم بگویم یک ساعت یا دو ساعت روی این موضوع فکر کردم؛ این که چه اسمی روی نمایشگاهم بگذارم که بار منفی و آن درماندگی و حس جنس دوم را نداشته باشد. در صورتی که ما به هر حال چه بخواهیم قانع باشیم و چه نباشیم، در یک جاهایی جنس دوم هستیم. از سوی دیگر هم میخواستم مشکلاتی که این آدمها با آن دست و پنجه نرم میکنند، روی اسم نمایشگاهم باشد. بنابراین دقیقا خودم ادغام و ترکیبش کردم و جایی فکر نمیکنم چنین عبارتی در فرهنگ فارسی باشد؛ یعنی ترکیب زن و آن درماندگی که با آن دست و پنجه نرم میکند و نه راه پیش دارد و نه راه ماندن. یعنی در یک بلاتکلیفی است. در ترجمه انگلیسی نوشتم woman in limbo یعنی زن در برزخ. یکی از معانی woman in limbo این است که البته معانی مختلف دیگری هم دارد اما من تاکیدم روی همان در برزخبودن است، نه معانی دیگر؛ که اینکه در بلاتکلیفی مانده است. من بیشتر سعی کردم آن حس در برزخبودن و بلاتکلیفی را در عکسهایم به تصویر بکشم.
تهیه و تنظیم: غنچه قوامی
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.