خشونت کلامی گاهی قطع کردن کلام دیگران و اجازه صحبت ندادن است
من در خانوادهای بزرگ شدم که هیچکدام از اعضای خانواده اهل پر حرفی نبودند و من هم یاد گرفتم شنونده خوبی باشم و فقط وقتی حرف مناسبی برای گفتن دارم صحبت کنم و نظر بدهم. اما برعکس همسرم در خانواده پرحرفی تربیتشده بود. به جرئت میتوانم بگویم سه سال اول زندگی انقدر وسط حرفم پرید و جملههایم را جلوتر از من کامل کرد و اجازه نداد خودم صحبت کنم تا جایی که من دچار لکنت زبان شده بودم و کاملا اعتماد به نفسم را از دست داده بودم. سعی میکردم حتی وقتیکه لازم است صحبت نکنم چون میدانستم همسرم وسط حرف من خواهد پرید و اجازه نخواهد داد جملهام را کامل کنم. انقدر این رفتار را تکرار کرده بود حتی در جمعی که حضور نداشت همیشه فکر میکردم و منتظر بودم کسی حرف مرا قطع کند و اجازه نخواهد داد من حرفم را کامل کنم.
بعد سه سال وقتی حسابی دچار لکنت زبان و افت اعتمادبهنفس و افسردگی شدم تازه فهمیدم چه بلایی سرم اومده. تصمیم گرفتم هر وقت این رفتار رو تکرار کرد به او تذکر بدهم. حالا شش سال از زندگی ما میگذرد و همسرم تقریبن این رفتار را ترک کرده است.
خشونت کلامی همیشه فحش دادن و تحقیر کردن و ناسزا گفتن نیست. خشونت کلامی گاهی قطع کردن کلام دیگران و اجازه صحبت ندادن است و گاهی هم سکوت و قهر کردنهای طولانی… دو نفر زیر یک سقف زندگی میکنند از یک غذا میخورند و در یک مکان میخوابند. اما دچار خشونت کلامی با ابزار سکوت و قهر کردن طولانی میشوند…
دقیقا همان چرخهای که از اعضای خانواده و والدین به آنها رسیده است و همان رفتارها را تکرار میکنند. من از خشونت کلامی مینویسم چون وقت آن رسیده که سکوتها شکسته شود. من به جرات میگویم بارها و بارها این قهر کردنهای طولانی را تجربه کردهام. وقتی نیاز به گفتگو و حل مسئله داشتیم همسرم در لاک دفاعی سکوت و قهر کردن فرو رفته و با سکوتهای طولانی سعی کرده صورت مسئله را پاک کند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.