خشونت معنای زیادی میتونه داشته باشه
روایت اول: خودم به عنوان یک دختر از نظر خانوادگی از طریق پدرم مورد خشونت قرار گرفتم. از نظر رفتاری بین خودم و برادرانم تبعیض قائل میشود و محدودیتهای زیادی برایم به وجود میآورد، به حدی که اعتماد به نفس و روابط اجتماعی خودم را از دست دادم. خشونت اخلاقی و مالی و شاهد خشونت علیه مادرم هستم که حتی توانایی استقلال و جدا شدن را ندارد. [مادرم] مورد خشونت پدرم و به عنوان زن بودن حتی مورد خشونت برادرانم قرار گرفته است.
روایت دوم: روایت من از خشونت برمیگرده به تربیت خانوادگی و سنت که حاکم بر جامعه است. اگر در زندگی مشترک مشورت نباشد و مرد به تنهایی کارها را انجام بدهد به زن بیاحترامی شده و به نوعی خشونت شده، چون اگر موفق نشود سختی و اجحافی به زن میشود. [با] مشورت، احترام گذاشتن و و و … زن احساس میکند که مورد خشونت قرار نگرفته است.
روایت سوم: تهدید کردن مرد برای برگرداندن به خانه پدری، ندادن پول برای خرج روزانه، تهدید به قطع رابطه با دوستان و وابستگان، تهدید به قتل خود همسر، جنگ و دعوا سر موضوعات پیش پا افتاده.
روایت چهارم: نداشتن صداقت در زندگی مشترک، دارای دو شخصیت بودن در اجتماع، ندادن اعتماد به نفس به زن.
روایت پنجم: دوستم مورد ضرب و شتم از طرف شوهرش قرار گرفت، ساعت ۲ صبح حتی پلیس ۱۱۰ هم آمد و خون رو تو چهره خانم دید. اما فردای دادگاه پلیس از او شاهد خواست، آنهم ۲ صبح که خودش و شوهرش و پلیس ۱۱۰ بود. و بدلیل فقدان شاهد آن پرونده مختومه شد. به همین راحتی، و دوستم تا الان از تمام حق و حقوقش چشمپوشی کرد.
روایت ششم: ترس از قضاوت دیگران نداشته باشیم. گفته خود را بیان کنیم برای کسانی که میدانیم میتوانند به ما کمک کنند تا درخواستهایمان را عملی کنند.
روایت هفتم: خشونت از نظر من فحاشی، کتک، خیانت و اعتیاد میباشد. که با این شرایط زندگی تلخ و غیرقابل تحمل میباشد. و با روشهای مختلف باید مبارزه کرد، در غیر اینصورت اگر قانونی کامل داشته باشیم میتوانیم به حق و حقوق خود برسیم و از زندگی خشونتبار نجات پیدا کنیم.
روایت هشتم: برادر بزرگترم مبتلا به شیزوفرنی حاد بوده و هست. پدر و مادرم به هیچ عنوان به بستری شدنش در آسایشگاه روانی راضی نمیشوند. من و مادرم و خواهرهام سالها مورد آزار روانی شدید، خشونت فیزیکی و حتی تهدید به مرگ قرار میگرفتیم و هیچ کجا و نهادی وجود نداشت که از من به عنوان فرزند آن خانواده حمایت کند. و همینطور من یا خواهرم استقلال مالی کافی نداشتیم که مستقل از خانواده زندگی کنیم.
روایت نهم: به شخصه تجربه خشونت از این جهت داشتم که مجبور بودم زود تن به ازدواج بدم و مادرم همیشه دعوام میکرد که دختر نباید بالای ۲۰ سال مجرد بمونه و باید به سرعت ازدواج کند و منو تحت فشار روانی قرار میداد. همیشه از این جهت که مجرد هستم و تحت فشار بودم که باید ازدواج کنم بدترین خشونت سالهای سال مجردی من هست.
روایت دهم: در خانواده ما همیشه تبعیض بین دختر و پسر وجود داشت. برادرم همیشه معاف بود از انجام کارهای خانه و مسئولیتهای این چنینی، ولی من به اجبار و قیاس با دیگر دختران فامیل در کارهایی که علاقه شخصی من نبود شرکت میکردم. در فرهنگ خانوادهی ما مردان آزادی جنسی داشتند، ولی زنان باید نجیب میبودند. دخترها با ازدواج ارزشگذاری میشوند.
روایت یازدهم: تحمیل کردن خواسته طرفی که فکر میکنه حق با خودشه، میخواد تو همه امور دخالت داشته باشه وقتی استقلال فکر را زیر سوال ببره.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.