همه زخمها دیده نمیشوند…/ بنفشه جمالی
کارزار منع خشونت خانوادگی: سی اردیبهشت نود و شش. روحانی با اکثریت آرا پیروز دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری شده است. خیابانهای شهر پُر شده است از پیر و جوان. زنان و مردانی که با دستبندهای سبز و بنفش به خیابان آمدهاند تا این پیروزی را جشن بگیرند. تا دوباره شعارهای جنبش سبز در خیابانهای شهر طنینانداز شود. تا دوباره از مطالباتشان بگویند. از اینکه منتظرند تا روحانی به وعدههای انتخاباتیاش عمل کند. رفع حصر، آزادی زندانیان سیاسی، شعارهای غالبی است که از گوشه و کنار شنیده میشوند. خبری از طرح مطالبات زنان اما نیست. نیروهای امنیتی گوشه گوشه شهر را پر کردهاند اما گویا دستور رسیده است که این شب را به مردم شهر واگذار کنند.
دستبند سبزم را که از بیست و پنج خرداد هشتاد و هشت همچنان در کیف دارم به مچ دست میبندم. دفترچههای کارزار منع خشونت خانوادگی را درون کیف میگذارم و به خیل جمعیتی که به سطح شهر آمدهاند میپیوندم. دستها دوباره به علامت پیروزی با نشانهای سبز به سمت آسمان بلند شدهاند. سرود یار دبستانی شهر را پر کرده است. دفترچههای کارزار منع خشونت خانوادگی را به دست زنان و مردانی که دوشادوش هم بیهیچ تفکیک جنسیتی و هیچ محدودیتی کنار هم راه میروند میدهم. با تعجب به تصویر زن روی جلد دفترچه نگاه میکنند. میپرسم آیا در رابطه با کارزار منع خشونت خانوادگی شنیدهاند؟ زن و مردی که دفترچه را با کنجکاوی ورق میزنند، سرشان را به علامت نه تکان میدهند.
برایشان از خشونت خانوادگی میگویم. از اینکه خشونت خانوادگی در ایران آماری بیش از آمارهای جهانی دارد. از انواع خشونت میگویم که لزوما جسمی نیست، میتواند کلامی و روانی باشد. جنسی یا اقتصادی و اجتماعی باشد. از ضرورت تصویب قانونی بازدارنده و حمایتگرانه از زنان خشونت دیده میگویم. اینکه هیچ قانون بازدارنده و حمایتگرانهای برای زنان خشونت دیده وجود ندارد و هیچ مجازاتی برای فرد خشونتگر در محیط خانه که باید برای تکتک افرادش محیطی امن باشد در نظر گرفته نشده است. زن از ضرورت ایجاد خانههای امن میگوید. مرد از ضرورت آموزش به مردان که باید از سطوح پایین آموزشی شروع شود. زن دیگری که به جمع اضافه شده است از نقش پلیس و دستگاههای قضایی برای بازدارندگی خشونت خانوادگی میگوید. اینکه قانون امروزمان، خود به خشونت علیه زنان دامن میزند و مدام میخواهد به طرق مختلف زنان را در چهاردیواری خانهها حبس کند.
خیابان ولیعصر را به سمت میدان ونک بالا میروم و هر جا جمعی را میبینم کنارشان میایستم و دفترچهها را به دستشان میدهم و همانطور بحث شکل میگیرد. از ضرورت روایت تجربیات خشونتمان میگویم. اینکه ما در طبقات مختلف اجتماعی و اقتصادی و بنا به شرایط زندگیمان ممکن است خشونتهای متفاوتی را تجربه کنیم که در بسیاری از موارد آنها را پنهان میکنیم و نمیخواهیم از این خشونتها در جمع دوستان و آشنایان حرفی بزنیم. زن جوانی که کنارم ایستاده آهی میکشد و میگوید: خشونت کلامی را در رابطه عاطفی که داشته است بارها تجربه کرده است. تحقیر شده است. توهین شنیده است اما در اکثر مواقع سکوت کرده است و نهایتا از رابطه بیرون آمده است. رابطهای که هنوز زخمهایش التیام نیافته است و با هر تلنگری دوباره سر باز میکنند. به زن میگویم که نوشتن و روایت کردن را همین امشب و بعد از رفتن به خانه شروع کند. کارت روایت کارزار را به دستش میدهم و میگویم بنویس و برایمان بفرست. میگویم: تو تنها نیستی، من هم مثل تو خشونت کلامی و روانی را تجربه کردهام و میدانم چه دردی دارد تحقیر شدن و نادیده گرفته شدن.
زن به جمله اول نوشته شده روی کارت نگاه میکند. آنجا که نوشته شده است: همه زخمها دیده نمیشوند. زن سری به نشانه تائید تکان میدهد و میگوید: مینویسم. همین امشب نوشتن را شروع میکنم.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.