مرد از نظر ظاهری موجه بود
مریم دانشجو بود و برای هزینههای تحصیل خود مجبور بود کار کند. در دانشگاه محل تحصیل خود مشغول به کار شد. قسمتی که در آنجا کار خود را شروع کرد تجربهی همکاری با یکی از کارمندهای مرد دانشگاه را داشت که محبوب همه بود.
مرد از نظر ظاهری موجه بود و حدود ۱۵ سال از مریمِ ۲۰ ساله بزرگتر بود و متاهل. مرد از وجود دنیایی دیگر نوید میداد، از ساحتی دیگر که میتوان عشق دیگری را در آن تعریف کرد. مریم با همکار خود وارد اولین رابطهی جدی عاشقانهی خود شد چون دنیایی که مرد در ذهن مریم ساخته بود ناشناخته و جذاب بود.
مریم کم کم وارد رابطهای عمیق شد که سه سال ادامه داشت. بعد از گذشت سه سال که مریم با تنی خسته از رابطهی خود بیرون آمده بود و به گذشتهی خود مینگریست میدید که با چه میزانی از عدم اعتماد به نفس روبروست. تمام ساختارهای ذهنی مریم شکسته بود. اعتماد به نفس قبلی خود را نداشت. خود را نمیشناخت، برای انجام هر کاری مجبور بود مدتهای زیادی فکر کند. میدید که چه مقدار کوچک و حقیر شده است.
تن به روابط جنسی ناخواسته داده بود. در این سه سال موظف بود همیشه و در هر حالتی در دسترس باشد. پنجشنبهها روز عذابآوری برای او بود چون باید به منزل همکارش میرفت. اگر این چنین نمیشد مریم در مقابل طوفان تحقیرها قرار میگرفت.
او حس میکرد که دیگر توانایی تصمیمگیری ندارد، در مقابل پیشنهادهای غیرمتعارف جنسی همکار خود (حتی در محل کار) به سختی مقابله میکرد و درنهایت در آخرین روز رابطه مورد تجاوز قرار گرفت.
مریم از آن روز به بعد شهر خود را ترک کرد و زندگی خود را عوض کرد. اما تا سالهای زیادی از شک، عدم اعتماد به نفس، شکستگیهای روحی، افسردگی و استرس و بیماریهای متعدد ناشی از استرس رنج برد.
روایت رسیده به کارزار منع خشونت خانوادگی، تهران
کانال کارزار خشونت خانوادگی: @pdvcir
شما میتوانید تجربیات خود را به صورت حضوری، یا از طریق ایمیل pdvc.ir@gmail.com یا ادمین کانال تلگرام کارزار @pdvci به دستمان برسانید یا اینکه با هشتگ کارزار منع خشونت خانوادگی در شبکههای اجتماعی منتشرشان کنید.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.